پر کاهی تقدیم به استان الهی1

از خاطرات فراموش نشدنی ام درجنگ خاطره چند شب مانده به عملیات مقدماتی والفجر درمنطقه زلیجان است. من با هزاردردسر از مسولین قرارگاه کربلا اجازه گرفته بودم تا بتوانم همپای رزمندگان درعملیات شرکت داشته باشم.هوا بسیارسرد بود.
 
 شب که به نیمه رسید درفاصله ای نه چندان دور، دو فرمانده گروهان گردان حمزه  تیسپ ولی عصر دزفول، -که من به دلیل آشنایی و نسبتم با فرمانده شهید آن سردار شهید عبدالحمید صالح نژاد- به آن پیوسته بودم ،یعنی شهید احمد نونچی وشهید بهمن درولی دست درآغوش هم انداخته بودند و زار زار گریه می کردند.هیچ کس نمی دانست گریه آنها برای چیست .هردو ازشهدای آینده بودند و از رزمندگان مخلصی که دنیا با همه بزرگی اش جای آنان نبود.

چقدر به حال وهوای آن روزها وداشتن چنین دوستان مخلصی غبطه می خورم.

اکنون حاج احمد نونچی در شهید آباد درکنار دو برادرشهیدش قبری نورانی دارد و بهمن درولی - که نامش را به محمد جواد تغییر داد- در قبرستان بهشت علی دزفول قبری ساده دارد که تصویرش را می بینید.

خودش خواسته قبرش ساده باشد وحتی نامش برروی قبرساده و سیمانی اش نوشته نشود.مهمتر ازقبرساده اش، جمله ای است که خود متنش کوتاهش را نوشته  و وصیت نموده برقبرش بنویسند: پرکاهی تقدیم به آستان الهی!

 گاه که به شهرم، دزفول عزیز می روم-  که به دلیل شکوه عزاداری اش درمحرم و بویژه تاسوعا وعاشورای مثال زدنی اش یکی ازحسینی ترین شهرهای ایران و جهان است - می روم تا بر مزار پدر و مادر بزرگم فاتحه ای بخوانم به بهمن وسایر شهدا هم سری می زنم .بخصوص شهدای جلسه قرائت قرآن مسجد صعصعه که من درسالهای سخت دهه پنجاه، معلم ومدرس آن بودم واکنون جز یک یا دونفرهمه اعضای آن شهید شده اند وکمتر نامی از آنها برده می شود:

شهیدان سید فخرالدین وسید ضیاءالدین هاشمی نسب ،شهید محمد رضا دیبری، شهید حسین بابا بیروند،فرمانده شهید حمیدعنبرسر، شهید احمد جلالی، شهید محمد حسن اردی زاده، شهید سید صدرالدین هاشمی زاده و..

چه نفسی داشت حضرت روح الله که با دم روح اللهی اش چنین جوانهایی را تربیت و به اسلام عزیز تقدیم کرد.

جوانهایی که ]ادت حق شان بود.جوانانی که  ساده و راحت ازخود گذشتند و من شهادت می دهم بعضا نمی دانستند گناه چیست.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.