حیف اون روزها که تموم شدند

چند روز قبل مصاحبه برادر عزیزم، سردار صنیع خانی از نیروهای قدیمی سپاه را می خواندم که خاطراتی از انقلاب و جنگ را بیان کرده بود. این خاطره  که از دوستش اقای حدیدی تعریف کرده به دلم نشست. 

جنگ هرچند چیز خوبی نبود ولی خیلی "خوبها" را توی خودش داشت و خیلی "خوبیها "را!

خدا را شکر که اون روزها را درک کردیم.

در جنگ این همه خط کشی خودی و غیرخودی و  انگ و تهمت فتنه و فتنه گر و..نبود.

همه از چپ و راست و میانه، احترام همو داشتن و بهم می گفتن برادر!

حیف اون روزها که تموم شدند.

---------------------------------------------------------------

"در دوران جنگ یکی از دوستان ما به نام محمد حدیدی مسوول توزیع کمک های مردمی بود. در بین کمک های مردمی برخی اجناس وجود داشت که چون توسط خود مردم بسته بندی شده بود نمی شد فهمید چه چیزی در آن بسته بندی هاست. محمد حدیدی می گفت: درمیان کمکهای مردمی بسته ای را دیدم که خیلی سبک بود. وقتی درب آن را باز کردم، دیدم یک قوطی خالی کمپوت است که در آن کاغذ لوله شده ای قرار گرفته و بر روی آن کاغذ نوشته شده :

 برادر رزمنده، من از طرفی چیزی در بساط نداشتم و از طرف دیگر هم دوست داشتم کمکی کرده باشم، به همین خاطر لبه های این قوطی کمپوت را کوبیدم تا شما لااقل بتوانید از آن به عنوان یک لیوان استفاده کنید."

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.